نوربالا| وقتی مادر شهید مدافع حرم فکر کرد پسرش زن می خواهدمادر شهید مدافع حرم مجتبی بختی، تعریف می کند: «خیلی وقت بود دوست داشتم برای مجتبی آستین بالا بزنم، اما او هیچ وقت زیر بار نمی رفت. سرانجام روزی سراغم آمد و گفت: - به گزارش سایت قطره و به نقل ازخبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، پای صحبت والدین شهدای مدافع حرم که می نشینیم، با یک خاطره مشابه از همه آن ها روبرو می شویم. آن هم گرفتن اجازه پدر و مادر برای اعزام به سوریه است. روایتی که می خوانید خلاصه ای از خاطره خدیجه شاد، مادر شهیدان مدافع حرم مصطفی و مجتبی بختی است که در کتاب سه نیمه سیب به قلم محمد محمودی نورآبادی آمده: مصطفی خادم حرم بود و من خیالم راحت که پسرم کارش پاک و بی حاشیه است و لقمه نان حلالی برای زن و دخترش به خانه می برد. مجتبی را هم اطمینان خاطر داشتم که ارشد حقوق را خواهد گرفت و اگر آزمون قضاوت هم برایش نگیرد، دنبال کار وکالت خواهد رفت. اما با پیدا شدن دو برادر آن هم در وقت ظهر، آن هم با این همه مشغله دست و پا گیری که آن ها دارند تعجب کردم که چرا این موقع به خانه آمده اند. مصطفی دستم را می بوسد و نگاهش همه جای آشپزخانه می چرخد. گفتم: لازم نکرده! ظرف نشسته که نداریم؛ جارو هم کشیدم؛ بیا بگو ببینم کجا بودید شما! چپ و راست من دوزانو می نشینند: مامان جان، ما برای مشورت در خصوص امر خیری خدمت شما رسیده ایم. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |